به مورد علاقه ها خوی با ما كن و با بی‌خبران خوی مكن دم هر ماده خری را چو خران بوی مكن اول و آخر تو عشق ازل خواهد بود چون زن هر شب تو دگر شوی مكن دل بنه بر هوسی كه دل از آن برنكنی شیرمردا دل خود را سگ هر كوی مكن هم بدان سو كه گه درد دوا می خواهی وقف كن دیده و دل روی به هر سوی مكن همچو اشتر بمدو جانب هر خاربنی ترك این باغ و بهار و چمن و جوی مكن هان كه خاقان بنهاده است شهانه بزمی اندر این مزبله از بهر خدا طوی مكن میر چوگانی ما جانب میدان آمد پی اسپش دل منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زهرا نوشت گروه طراخان معمار پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان محتاج عشق دیجی‌حیات